گر زیر زلف بند او باد صبا جا یافتی


گر زیر زلف بند او باد صبا جا یافتی

گر زیر زلف بند او باد صبا جا یافتی


گر زیر زلف بند او باد صبا جا یافتی

گر زیر زلف بند او باد صبا جا یافتی


گر زیر زلف بند او باد صبا جا یافتی

صد یوسف گم گشته را در هر خمی وا یافتی
صد یوسف گم گشته را در هر خمی وا یافتی
صد یوسف گم گشته را در هر خمی وا یافتی
صد یوسف گم گشته را در هر خمی وا یافتی
صد یوسف گم گشته را در هر خمی وا یافتی
صد یوسف گم گشته را در هر خمی وا یافتی
گر تن مقیمستی برش بی پرده دیدی پیکرش
گر تن مقیمستی برش بی پرده دیدی پیکرش
گر تن مقیمستی برش بی پرده دیدی پیکرش
گر تن مقیمستی برش بی پرده دیدی پیکرش
گر تن مقیمستی برش بی پرده دیدی پیکرش
گر تن مقیمستی برش بی پرده دیدی پیکرش
در آتش جان پرورش باد مسیحا یافتی
در آتش جان پرورش باد مسیحا یافتی
در آتش جان پرورش باد مسیحا یافتی
در آتش جان پرورش باد مسیحا یافتی
در آتش جان پرورش باد مسیحا یافتی
در آتش جان پرورش باد مسیحا یافتی
گر دل خطی بنگاشتی زلف و لبش پنداشتی
گر دل خطی بنگاشتی زلف و لبش پنداشتی
گر دل خطی بنگاشتی زلف و لبش پنداشتی
گر دل خطی بنگاشتی زلف و لبش پنداشتی
گر دل خطی بنگاشتی زلف و لبش پنداشتی
گر دل خطی بنگاشتی زلف و لبش پنداشتی
هم عقد پروین داشتی هم طوق جوزا یافتی
هم عقد پروین داشتی هم طوق جوزا یافتی
هم عقد پروین داشتی هم طوق جوزا یافتی
هم عقد پروین داشتی هم طوق جوزا یافتی
هم عقد پروین داشتی هم طوق جوزا یافتی
هم عقد پروین داشتی هم طوق جوزا یافتی
گر شانه در زلف آردی از شانه دلها باردی
گر شانه در زلف آردی از شانه دلها باردی
گر شانه در زلف آردی از شانه دلها باردی
گر شانه در زلف آردی از شانه دلها باردی
گر شانه در زلف آردی از شانه دلها باردی
گر شانه در زلف آردی از شانه دلها باردی
ور آینه برداردی آئینه جان ها یافتی
ور آینه برداردی آئینه جان ها یافتی
ور آینه برداردی آئینه جان ها یافتی
ور آینه برداردی آئینه جان ها یافتی
ور آینه برداردی آئینه جان ها یافتی
ور آینه برداردی آئینه جان ها یافتی
گر دیده دیدی درگهش خونابه بگرفتی رهش
گر دیده دیدی درگهش خونابه بگرفتی رهش
گر دیده دیدی درگهش خونابه بگرفتی رهش
گر دیده دیدی درگهش خونابه بگرفتی رهش
گر دیده دیدی درگهش خونابه بگرفتی رهش
گر دیده دیدی درگهش خونابه بگرفتی رهش
بودی که روزی ناگهش ار خصم تنها یافتی
بودی که روزی ناگهش ار خصم تنها یافتی
بودی که روزی ناگهش ار خصم تنها یافتی
بودی که روزی ناگهش ار خصم تنها یافتی
بودی که روزی ناگهش ار خصم تنها یافتی
بودی که روزی ناگهش ار خصم تنها یافتی
در بار می در پای او، از دیده هم بالای او
در بار می در پای او، از دیده هم بالای او
در بار می در پای او، از دیده هم بالای او
در بار می در پای او، از دیده هم بالای او
در بار می در پای او، از دیده هم بالای او
در بار می در پای او، از دیده هم بالای او
گر در جوار رای او دل صدر والا یافتی
گر در جوار رای او دل صدر والا یافتی
گر در جوار رای او دل صدر والا یافتی
گر در جوار رای او دل صدر والا یافتی
گر در جوار رای او دل صدر والا یافتی
گر در جوار رای او دل صدر والا یافتی
گر عاشقان محرمش کس عرض کردی بر غمش
گر عاشقان محرمش کس عرض کردی بر غمش
گر عاشقان محرمش کس عرض کردی بر غمش
گر عاشقان محرمش کس عرض کردی بر غمش
گر عاشقان محرمش کس عرض کردی بر غمش
گر عاشقان محرمش کس عرض کردی بر غمش
هر ذره را در عالمش خاقانی آسا یافتی
هر ذره را در عالمش خاقانی آسا یافتی
هر ذره را در عالمش خاقانی آسا یافتی
هر ذره را در عالمش خاقانی آسا یافتی
هر ذره را در عالمش خاقانی آسا یافتی
هر ذره را در عالمش خاقانی آسا یافتی